خوشبختی را در چنان هاله ای از رمز و راز فرو نبریم که خود درمانده از شناختنش شویم....

خوشبختی را تابع لوازم و شرایط بسیار دشوار واصول وقوانین پیچیده ادراک ناپذیر ندانیم تا چیزی که راحت به دست می آید به ناممکنی ابدی تبدیل شود...

خوشبختی را چنان تعریف نکنیم که گویی سیمرغی باید تا آن را از قله قاف بیاورد...

خوشبختی عطر مختصر تفاهم است که باید تلاش کنیم تا در خانه مان بپیچد ....

خوشبختی بوی غذای گرم مادر است در این روزهای سرد....

خوشبختی همان پتوی گرمی است که در شب های زمستان خودت را درونش می پیچی و به خوابی عمیق می روی ...

خوشبختی همان لحظه ای قدم زدن زیر باران است با اندیشه ای نو و خاطراتی کهن از دوست داشتن و عشق ...

خوشبختی همان دستان گرمی است که وقتی گرمایش را میان دستانت احساس می کنی سرشار از تملک و خواستن می شوی...

خوشبختی همان لبخند شیرین به روی معشوق و بوسه زدن بر دستان پر مهر اوست....

خوشبختی همین جاست کنار تو ...خوشبختی را ساده بگیریم ای دوست ساده بگیریم خوشبختی را تنها به مدد طهارت جسم و روح درخانه کوچکمان نگه داریم....لحظاتتون سرشار از خوشبختی